part 19
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 164
تعداد نظرات : 451
تعداد آنلاین : 1

sj call
سلام دوستان و خصوصا ای ال اف ها...امیدورام اوقات خوبی رو باهم سپری کنیم...
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 1:24 ::  نويسنده : eunhyuk       

 پارت 19

دونگهه

 

هیوکجه:نمیخواستم ناراحتت کنم عزیزم...داشتم شوخی میکردم...اومد نزدیکتر و پیشونیمو بوسید...

!!!!

نشست جفتم....صورتمو برگردوند سمته خودش....لباشو گذاشت رو لبام!!!!!!!!!

....

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شوکه شدم...

نفهمیدم چقدر طول کشید ولی کم کم به سرفه کردن افتادم...

از هم جدا شدیم...

تمام انرژیم ازم گرفته شد!!

بابام خیلی شوکه بود...

سونگمین و یسونگ فقط به هیوکجه نگاه میکردن...

سونگمین:اوپات این بود دونگهه؟؟؟

لعنتی..همین کم مونده بود سونگمین حرف بزنه

بابا:اوپات؟؟؟اینجا چه خبره؟

-:هیچی بابا...ب...بریم...

مامان و هیونگ اومدن...

هیونگ:باید هیورا رو ببینم...

هیوکجه:امیدوارم هر چه زوتر ببینیش

هیونگ:کجاست؟

هیوکجه:احتمالا جهنم...همین الان رگاتو بزن برو پیشش

سونگمین:هیوکجه زشته...مودب باش

هیوکجه:خودت زشتی آقای اخلاق!!!

سونگمین:منو یسونگ باید بریم...از آشنایی باهاتون خوشحال شدیم...

یسونگ:من نشدم...!

سونگمین و یسونگ خداحافظی کردن و رفتن...

دونگهوا:گوش کن هیوکجه من اصلا برام مهم نیست تو تا کی میخوای مسخره بازی در بیاری...من باید هیورا رو ببینم

هیوکجه

بالاخره بو//سیدمش!

ل/باش محشر بودن....باید دوباره بب/وسمش...

دونگهوا اومد بیرون کلی چرت و پرت گفت منم تا جایی که تونستم جلو خودمو گرفتم...

سونگمین و یسونگ رفتن....

و دونگهوا بازم شروع کرد

دونگهوا:گوش کن هیوکجه من اصلا برام مهم نیست تو تا کی میخوای مسخره بازی در بیاری...من باید هیورا رو ببینم

-:تو هم خوب گوش کن ...همون بلایی که سر هیورا اوردی سر دونگهه میارم...تو هم اگه خیلی دلت واسه هیورا سوخته میتونی بری خود کشی کنی اینجوری زودتر میبینیش

دونگهوا:تو به دونگهه چیکار داری؟

-:تو به هیورا چیکار داشتی؟

همه جا ساکت شد...

دونگهه ویلچر رو حرکت داد و رفت سمته در خروجی..

دونگهه:بریم دیگه...هیونگ تو خسته ای...

-:بهتره سریعتر لباسای پسر کوچولوتون رو عوض کنید یه وقت سرما نخوره...بهشم بگید کار کردن رو کسی مثله شیوون خیلی آسونه...اینجوری زودتر پولدار میشید...

سریعتر از اونا بیمارستان رو ترک کردم...

سوار ماشین شدم...ولی بازم معده درد اومد سراغم!...لعنتی.....!!!

چشامو بستم و سرمو گذاشتم رو فرمون...چقدر دلم واسه هیونگ تنگ شده بود...نتونستم جلو اشکامو بگیرم...خاطراتم با هیونگ از جلو چشمام رد میشدن...مسخره کردنا..پارتی رفتنا.. درس خوندنا و مسافرت رفتنا...دردش بیشتر شد...دوست دارم همینجا بمیرم نمیخوام زجر بکشم از درد خسته شدم از خاطرات خسته شد از اینکه هر روز یه چیزی میفهمیدم خسته شدم...

گوشیم زنگ خورد...جونسو...اگه جواب ندم نگران میشه ولی نمیتونم...

دوباره زنگ خورد...

-:جونسو یکم دیگه میرم خونه خودم...بیا اونجا

منتظر نموندم جواب بده...قطع کردم....

ماشین رو روشن کردم و رفتم خونه....

-----دونگهه----

 

**.همون بلایی که سر هیورا اوردی سر دونگهه میارم...**

دقیقا میخواد چه بلایی سرم بیاره؟؟؟؟؟

از هیوکجه هیچ کاری بعید نیست...

از وقتی رسیدیم خونه مامان و بابا داشتن با دونگهوا هیونگ حرف میزدن تا آروم شه...بیشتر ناراحت بودن که دونگهوا گ/ی بوده!

از حرفایه هیوکجه میترسیدم...اشکام شروع کردن به ریختن....قلبم درد گرفت..پام هم درد میکرد....قلبم دیگه چش بود؟!!؟؟!!

یاد کاری که هیوکجه تو بیمارستان کرد افتادم!!!...

دستمو گذاشتم رو ل/بام...!!!!!!!!!!!!!

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من چرا خندم گرفته؟؟؟!!چرا خوشحال شدم؟؟؟!!

نه اصلا خوشم نیومد...کارش واقعا زشت بود...بی ادبه ... بزرگتر کوچیکتر حالیش نمیشه...

غذا نخوردم...سر و صدای شکمم بلند شد...

ولی حتی دلم نمیخواست از اتاق برم بیرون...میخواست هم نمیتونستم...دردی که تو پام بود خیلی اذیتم میکرد...

----هیوکجه----

خیلی بی حال بودم....سرم گیج میرفت...از وقتی دونگهه ی لعنتی اومده تو زندگیم هر روز یه اتفاق بد میوفته...هر چند که قبلا هم اتفاقه خوبی نمی افتاد....

دراز کشیدم رو تخت....دستامو گذاشتم زیر سرم و به سقف نگا کردم....کاش جونسو زودتر بیاد...

10 دقیقه بعد صدای باز شدن در اومد...

جونسو اومد تو اتاق:چی شده هیوکجه؟؟؟

نشست رو لبه ی تخت

جونسو:با توام! چی شده؟؟معده دردت شروع شد؟

-:جونسو خستمه...دلم واسه هیونگ تنگ شده....میخوام بمیرم..

جونسو:مگه نگفتم نرو بیمارستان؟؟هیوکجه داری خودتو به خاطر کسی که معلوم نیست دروغ میگه یا راست نابود میکنی...

-:من قبلا اسمشو تو گوشیه هیورا دیده بودم....بیشترین تماسش با همین عوضی بود...ولی نمیدونستم رابطشون اینقدر بد باشه...

جونسو:یکم استراحت کن هیوک....

ادامه پست بعدی....


نظرات شما عزیزان:

sss501
ساعت10:14---17 اسفند 1391
قربون دستت ...مرسییییییییییییییییییییییییی

m@hjunior
ساعت2:39---3 اسفند 1391
عاشقه این تلافی کردناشم !!!!!!!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: